روز های انتظار
سلام گلم میدونی مامانی روزهایی که به انتظار اومدن تو اون هم تنهای تنها تو ترکیه سر کردم پر از لحظه های قشنگه . عزیزکم موقعی که تو شکمم بودی بابات از همون روز اول باهات حرف می زد دستشو رو شکمم می ذاشت و برات قصه می گفت باهات حرف میزد اونم به ترکی . منم همینطور برات حرف می زدم باهات درد دل می کردم می دونم همشو می شنیدی( چون که الان هم با این سن کمت رفیق تمام روزهای بدو تمام تنهایی های من هستی قربونت برم الهی .) اصلا اذیتم نکردی اصلا لگد بد نزدی خیلی اروم بودی میدونی تو ماه چهارم به بعد همش میرفتیم دکتر سونوگرافی که بدونیم دختری یا پسر اما تو همش به حالت سجده بودی دکتر می گفت چه بچه با ادبی اخرش پنج ماهه بودی که بعد کلی الت...
نویسنده :
مامانی
22:16