من و یاسین کوچولو

شادترین لحظه زندگیم

1389/11/29 21:21
نویسنده : مامانی
764 بازدید
اشتراک گذاری

 مامانی  گل پسر عزیزم می خوام یه قصه عجیب و باور نکردنی رو برات تعریف کنم

 

میدونی اون روزی که خبر حامله بودنمو به تو عزیزترین کسم شنیدم برا چی رفته بودم دکتر با بابات تو ایران عقد کردیم و برا شروع زندگیمون رفتیم ترکیه . من فکر میکردم نازا هستم چون دکترا اینو تو ایران بهم گفته بودن اما خوشگلم وقتی دکترم تو ترکیه بعد از توضیحات من و ارائه مدارک پزشکی اومد منو سونو گرافی کنه گفت خانم این که تو شکمته و پنج هفته شه پس چیه تو حامله ای . انگار دنیا رو بهم دادن خدا جواب عشق منو به خونوادم و همسر عزیزم داده بود . پریدم و باباتو بوسیدم . دکتر و بابات تو خوشحالی من شریک شدن عزیزم دکتر می گفت یه معجزه ست حامله شدن من به تو  . توصیف اون لحظه امکان پذیره و خوشحالی اون موقع الان هم که دارم می نویسم  باعث می شه که مو به تنم سیخ بشه و قلبم انگار از سینم می خواد بیرون بیاد. 

 

تو زیباترین هدیه خدا به من هستی و  قشنگترین هدیه بابات به من 

یاسین من

به قول ترکا  خوب شد که اومدی ( iyiki dogdun bitanem

فعلا خدانگهدارتون.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان ال آی
29 بهمن 89 22:58
سلام خانمی وممنون که بهمون سر زدین .وقتی مطلبت خوندم .از خوشحالی مو برتنم سیخ شد.